تطهیر لیبرالی محمدعلی فروغی
گروه تاریخ فرهنگ نیوز، مسعود قدیمی: تازه ترین شماره ماهنامه اندیشه پویا شامل پرونده ای ویژه در خصوص شخصیت "محمد علی فروغی" (ذکاء الملک) می باشد. در این پرونده فروغی مبدل به مردی فاضل، آزادی خواه، مستقل، صبور، سلیم النفس و متباین از سیطره استبداد سلطنت پهلوی و بعضا مخالف آن و مغضوب و مطرود آن نامیده شده است.
هر چند چنین موضعی از سوی نشریه اندیشه پویا جای تعجبی ندارد زیرا این ماهنامه از ابتدا مواضع محافظه کارانه خود را آشکار نموده است و تریبون "کاست روشنفکری ایران" چه در داخل و چه در خارج بوده است اما این پرسش مطرح است کسانیکه این چنین چهره سیاسی محمد علی فروغی را تطهیر نموده اند چگونه می توانند ابعاد فاجعه بار ماحصل عملکرد فروغی را در برابر یک سفر بی نتیجه به کنفراس صلح ژنو و دست نوشته های این سفر فراموش کنند؟ آیا آقایان حافظه تاریخی خود را از دست داده اند؟ یا اقتضای زمانه آن است که این چنین محافظه کاری پیشه کنند؟
لذا روی سخن با آنهاست که مرتبا از غضب و نفرت رضا شاه از فروغی سخن می گویند تا به این نتیجه برسند که فروغی عجب شخصیت مستقلی بود! دربار پهلوی چنان وحشتی از او داشت که تا درب منزل او نیز افراد اجیر شده نهاده بود تا مراقب او باشند! از بس که فروغی انسانی وارسته و وطن پرست بود! این عده فراموش کرده اند که عامل اصلی سیطره استبداد شانزده ساله رضا شاه و نجات سلطنت پهلوی در شهریور 1320 و تثبیت آن سلطنت به وسیله محمد رضا پهلوی، فروغی بود؟ آیا آنها فراموش کرده اند که نقش فروغی در طراحی مدل سیاسی حکومت در ایران پس از مشروطه به تقلید از آراء فیلسوفان عصر روشنگری و پدران فلسفه لیبرالیسم همچون جان لاک و جان استوارت میل تنها یک دستاورد داشت و آن آغاز حرکتی بود که در نهایت ایران را مبدل به کشوری اقماری، تحت سلطه امپریالیسم انگلیس با اقتصادی وابسته و خام فروش کرد. فروغی بود که در راس تیمی شامل اشخاصی همچون علی اکبر داور و وثوق الدوله برای تمدید قرار داد اسارت بار نفت ایران و انگلیس (دارسی) با دولت آن کشور وارد مذاکره شد حتما پاسخ توجیه گران اقدامات فروغی آن است که این تیم در مذاکرات حامی منافع ایران بود به عنوان مثال خواهان کسب مالیات از دولت انگلستان بود، اما نفس این عمل را محکوم نخواهید کرد.
جای تعجب است از آقای همایون کاتوزیان که در کتاب "اقتصاد سیاسی ایران" انتقادات جدی به سیاست ها و اغراض استعماری دولت انگلیس در ایران وارد کرد که حالا عامل اصلی این سلطه استعماری یعنی شخص محمد علی فروغی را انسانی سلیم النفس خطاب می کند!
معیار و ملاک اشخاصی که در این نشریه این چنین فروغی را حمد و ستایش می کنند چیست؟ این که او اهل کتاب بود؟ گلستان و شاهنامه می خواند؟ با نگارش "سیر حکت در اروپا" نسبت سوبژکتویستی خدا در فلسفه دکارت نسبتی موحدانه می دانست؟ در دست نوشته های خود تا می توانست چهره خود را همانند یک مصلح نمایان ساخت؟ خود را انسانی مستقل و مخالف سیاست های امپریالیستی انگلیس قلمداد کرد؟ خب انتظار داشتید که در این یادداشت های چه بنویسد؟ از نقش خود در لژ بیداری سخن بگوید؟ از نطق خود در مدرسه دارالنفون بگوید که ایران به آستینی بی حرکت تشبیه می کند که نیازمند دست انگلیس است تا حرکت کند. (رجوع کنید به نقل قول خان ملک ساسانی در مجلد اول کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین ص 455) انتظار داشتید از پیشنه خود بگوید از تجارت اجدادش در بغداد؟ از شعر معروف ملک الشعرای بهار که گفت: شاها کنم از خبث فروغی خبرت/ خون می کند این جهود ناکس جگرت
خطبه شهی و عزل تو را خواهد خواند / ز آنگونه که خواند از برای پدرت
آیا انتظار می رفت که در خاطراتش از روابطش با سر جاسوس انگلیس در ایران شاپور جی سخن بگوید؟
اشخاصی که فروغی را یک لیبرال می دانند مشخصا درک به خصوص از این ایدئولوژی ندارند. آنها اینگونه می پندارند که انقلاب مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی مانند انقلاب های لیبرالی – بورژوایی در کشوری چون فرانسه است و گویا فروغی هم یک لیبرال انقلابی همچون ولتر!
این تلقی به کلی اشتباه است زیرا در ایران طبقه بورژوازی شهری (آنگونه که در فرانسه پدید آمد و موجب انقلاب کبیر شد) وجود نداشت، در مقابل طبقه فئودالی که در کنار اشرافیت حامی سلطنت باشد نیز وجود نداشت (فئودالیسم آنگونه که در غرب پدید آمد در ایران شکل نگرفت در مقابل نوعی زمین داری کلان در ایران پدید آمد)، هیچ تغییر در روند شیوه تولید (که از نظر مارکس از ضرورت های یک انقلاب است) نیز پدید نیامد زیرا اقتصاد ایران صنعتی نبود، لذا هیچکدام از پیش زمینه های وقوع یک انقلاب لیبرال – بورژوایی در ایران وجود نداشت و آن عده ای که مشروطیت را بر این مبنا قضاوت می کنند به کلی مسیر اشتباهی رفته اند.
اگر ولتر یک انقلابی است (از نوع لیبرال اش البته) مخالف سلطنت پادشاهی و اشرافیت بود، ولتر سرتاسر زندگی خود را در مبارزه به سر برد، ماموران حکومت لویی چهاردهم او را تا مرز کشور سوئیس تعقیب نمودند. اگر ولتر را یک لیبرال انقلابی که وابسته لژ ماسونی گرند اوریان بود، بدانیم پس به این نتیجه می رسیم که محافظه کاری، اشرافیت طرفدار حاکمیت نظام پادشاهی در کنار کلیسا و شیوه تولید نظام فئودالی با انقلابی گری لیبرالی و بورژوایی اشخاصی چون دیدرو ، ولتر ، دالامبر و... دو پدیده در مقابله هم هستند.
به تعبیر هگلی یکی تز و دیگری آنتی تز است، با این تفاسیر در ایران دوره مشروطیت آنچه اتفاق افتاد کاملا متفاوت است، اگر فروغی را یک لیبرال بدانیم تنها به دلیل نگارش کتابی چون " آداب مشروطیت دوٌل" که رساله ای مقلدانه و تجدد مآب بود، نمی توانیم منکر وابستگی او و خانواده اش به دربار قاجار شویم. پس این چه لیبرالی ست که از دربار ناصر الدین شاه مواجب می گیرد و خود عامل اصلی سیطره سلطنت پهلوی است؟
اگر انقلاب مشروطه اصول دموکراسی را برای ایران به ارمغان آورد این چه مجلسی (مجلس اول و دوم ) بود که در آن همان اشخاصی صاحب کرسی شدند که تا پیش از مشروطیت سیطره فردی و قومی بر مناطق مختلف ایران داشتند. اگر مشروطیت انحصارات را از بین برد پس چرا یک سوم کرسی های مجلس دوم را زمین داران کلان تصاحب کردند؟ آیا دستاورد انقلاب مشروطه و جریان شبه روشنفکری در ایران تنها سیطره بوروکراسی بیمار وابسته به فروش نفت خام نبود؟
جالب است که در پرونده ویژه ماهنامه اندیشه پویا در خصوص محمد علی فروغی هیچ اشاره به لژ بیداری نشده است در حالی که لژ بیداری از اصلی ترین لژهای ماسونی مرتبط با لژ های فرانسه همچون گراند اوریان و سپس لژ های انگلیس و آلمان بود لذا نقش این لژ در راهبرد اهداف استعمار غرب در ایران بسیار پر رنگ تر از لژ هایی بود که به تقلید از فراماسونری جهان در ایران پدید آمد(مانند جامع آدمیت) چنانچه که قرار داد نگین 1919 نیز توسط یکی از اعضای همین لژ (وثوق الدوله) منعقد شد.
تشبیه مذاکرات صلح ژنو با توافق ژنو و مذاکرات ایران مقابل کشور ها عضو 5 +1 که توسط آقای حداد عادل صورت گرفت مستلزم توجه است زیرا ایشان این مذاکرات را دستاوردی مثبت تلقی نمودند البته کاملا مشهود است جریانی خواهان آن هستند تا تنها با توجه به نفس مذاکره ایران با قدرت جهانی این توافقات را تماما مثبت ارزیابی کنند آنها معتقدند که آشتی با جامعه جهانی و ورود سرمایه خارجی به ایران اقتصاد ما را نجات خواهد داد، آنها هر روز در روزنامه هایشان این باور نادرست را در جامعه ترویج می کنند.
حالا زمان آن است که از آنها بپرسیم اگر ورود سرمایه خارجی (به عنوان مثال از سوی آلمان) موجب نجات اقتصاد ایران خواهد شد پس چرا همین کشور – آلمان- موجب ورشکستگی کامل اقتصاد یونان شد؟ دیکته سیاست های اقتصادی انقباضی از سوی کشور آلمان در اتحادیه اروپا از سال 2008 اقتصاد یونان را به سمت نابود برد و این کشور را با بدهی معادل 240 میلیارد یورو رها کرد. تنها یونان نیست فقط کافی است نگاهی به میزان بدهی کشورهایی چون ایتالیا و اسپانیا بیاندازید تا دستاورد سیاست های مالی کشورهایی چون انگلیس و آلمان را در اتحادیه اروپا ببینید.
سیاست های درهای باز و سیاست تعدیل ساختاری و کوچک سازی دولت (که از دستاورد های دولت یازدهم است) هیچ دستاوردی جز تبدیل شدن ایران به بازاری برای مصرف کالاهای تولید کشورهای عضو سرمایه داری چند ملیتی نخواهد داشت. سرمایه داری چند ملیتی که از دهه 1980 میلادی مبدل به الیگارشی اقتصادی و مالی در جهان شد با محوریت کشور هایی صنعتی چون امریکا به دنبال بازاری های مصرفی برای کالاهای تولید شده خود در کشور هایی مثل چین و بنگلادش و تایوان و مالزی هستند، آنها کشورهای امریکای لاتین همچون مکزیک، آرژانتین و برزیل را مبدل به کشورهای فروشنده منابع خام طبیعی نموده اند و همچون زالو خون آنها را می کنند در آسیا و در کشورهای چون چین، بنگلادش، مالزی و .. به دنبال نیروی کار ارزان برای تولید کالاهای خود می گردد و حالا باید این کالاها در کشوری به فروش برسد، کشوری که با فروش نفت خام آماده واردات کالاهای آنها ست پس کجا بهتر از ایران!
نظرات شما عزیزان: